فرستادگیلغتنامه دهخدافرستادگی . [ ف ِ رِ دَ / دِ ] (حامص ) فرستاده شدن . رجوع به فرستادن شود. || رسالت . پیامبری . پیغمبری . (یادداشت به خط مؤلف ).
فرستادهلغتنامه دهخدافرستاده . [ ف ِ رِ دَ / دِ ] (ن مف ، اِ) چیزی را گویند که شخصی به جهت کسی بفرستد. (برهان ). مرسله . مرسوله . (یادداشت به خط مؤلف ). || سفیر. قاصد.فرسته . (یادداشت به خط مؤلف ). فرسته . رسول . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). آنکه دیگری او را فرستد <s
میسیونلغتنامه دهخدامیسیون . [ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) هیأت مأمورین . هیئت اعزامی . هیئتی مرکب از چند تن که به منظوری خاص (تبلیغات مذهبی ، امور سیاسی ، فرهنگی و غیره ) به جایی اعزام شوند: میسیون نظامی . || مأموریت . فرستادگی . اعزام . نمایندگی . || مأموریت موقتی و معین از طرف دولت . || مأمور
بعثتلغتنامه دهخدابعثت . [ ب ِ ث َ ] (ع اِمص ) بعثة. رسالت . فرستادگی و ارسال . (ناظم الاطباء). بعث . (فرهنگ نظام ).- بعث کردن ؛ برانگیختن . واداشتن : و تن خویش را بعث کن بفرهنگ و هنر آموختن . (ص 35 منتخب قا
انفادلغتنامه دهخداانفاد. [ اِ ] (ع مص ) نابود گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ). || بی توشه و بی ستور شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی مال و بی زاد گشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). بی
انفاذلغتنامه دهخداانفاذ. [ اِ ] (ع مص ) تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بفرستادن تیر و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سلاح بر چیزی بگذرانیدن . (یادداشت مؤلف ). || درگذرانیدن و روا کردن کا
پیغمبریلغتنامه دهخداپیغمبری . [ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل پیغمبر. نبوت . نباوة. (منتهی الارب ). رسالت . پیغامبری . پیامبری . پیمبری : نشست اندرایران به پیغمبری بکاری چنان یافه و سرسری . دقیقی .