فرسطسلغتنامه دهخدافرسطس . [ ف ِ رِ طُ ](معرب ، اِ) بعضی رعی الحمام و بعضی ذراریح گفته و اصل آن است که طائری است که آن را حباحب نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرستاریون و فرسطایون شود.
فغستانفرهنگ فارسی عمید۱. بتخانه؛ بتکده.۲. [مجاز] حرمسرا: ◻︎ فرستش بهسوی شبستان خویش / بر خواهران و فغستان خویش (فردوسی: ۲/۲۱۲).
دیسپاچینگواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران). (زبانزدِ فنی) فِرِستِش. از شاهنامه:به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین - فرسته فرستاد زی شاه چین.
dispatchingواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران). (زبانزدِ فنی) فِرِستِش. از شاهنامه:به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین - فرسته فرستاد زی شاه چین.
کمان آورلغتنامه دهخداکمان آور. [ ک َ وَ ] (نف مرکب ) کماندار و کمانکش و تیرانداز. (ناظم الاطباء). کمانور : فرستش تو بر تخت و آرام گیربسان کمان آوری راست تیر. فردوسی .و رجوع به کمانور و کماندار شود.
فغستانلغتنامه دهخدافغستان . [ ف َ غ ِ ] (اِ مرکب ) بتخانه .بتکده . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). || حرمسرای پادشاهان را نیز گویند. (برهان ) : نیارم فغستان خاقان برنج سپارید هرچ ایدرش هست گنج . اسدی .فغستان خاقان و گنج ایدر است بد