فرستگلغتنامه دهخدافرستگ . [ ف َ رَ ت ُ ] (اِ) اسم خطاف باشد. (فهرست مخزن الادویه ). فرستوک . فراستوک . فراستک . رجوع به پرستو و صورت های دیگر این کلمه شود.
فرشتگلغتنامه دهخدافرشتگ .[ ف َ رَ ت ُ ] (اِ) پرستو. فرستوک . رجوع به شعوری ج 2ص 202 و نیز رجوع به پرستوگ و پرستوک و پرستو شود.
فرشتگیلغتنامه دهخدافرشتگی . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) مَلَک بودن .مقام مَلَک . فرشته بودن [ : دبیری ] مردم را از مردمی به درجه ٔ فرشتگی رساند و دیو را از دیوی به مردمی رساند. (نوروزنامه ). رجوع به فرشته شود.
کرایۀ حجمیon the measurement, on the measureواژههای مصوب فرهنگستانکرایۀ فرستی که براساس حجم آن محاسبه میشود
نشانفرست ثابتfixed beacon, tower beaconواژههای مصوب فرهنگستاننشانفرستی که بهصورت ثابت به بستر دریا مهار شده است یا بر روی زمین استقرار دارد
پولفرستیremittance1واژههای مصوب فرهنگستانانتقال پول توسط کارگران مهاجر شاغل در خارج از کشور به خانوادة خو در وطن