خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرسپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرسپ
/farasp/
معنی
۱. تنۀ درخت.
۲. چوب یا تیر بزرگی که در ساختن سقف خانه به کار میرود: ◻︎ بامها را فرسپ خرد کنی / از گرانیت، گر شوی بر بام (رودکی: ۵۲۵ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
beam
-
جستوجوی دقیق
-
فرسپ
لغتنامه دهخدا
فرسپ . [ ف َ رَ ] (اِ) فرسب . رجوع به فرسب شود.
-
فرسپ
لغتنامه دهخدا
فرسپ . [ ف َ رَ ] (اِخ ) نام محلی در سر راه تهران به آمل . (از پیوست کتاب مازندران و استرآباد رابینو ص 209 از ترجمه ٔ فارسی ).
-
فرسپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افرسب، فرسب› [قدیمی] farasp ۱. تنۀ درخت.۲. چوب یا تیر بزرگی که در ساختن سقف خانه به کار میرود: ◻︎ بامها را فرسپ خرد کنی / از گرانیت، گر شوی بر بام (رودکی: ۵۲۵ حاشیه).
-
فرسپ
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) (اِ.) = فرسب : 1 - شاه تیره ، چوب بزرگی که در ساختن سقف خانه به کار می رود. 2 - پارچه های رنگارنگ که در نوروز و جشن های دیگر در و دیوار دکان ها و خانه ها را بدان آرایش کنند.
-
فرسپ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
beam
-
جستوجو در متن
-
بالار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالال، پالار، بالاگر› [قدیمی] bālār تیر چوبی بزرگی که در سقف به کار میرفته؛ شاهتیر سقف؛ حمال؛ سرانداز؛ افرسب؛ فرسپ؛ افرسپ: ◻︎ به چشمت اندر بالار ننگری تو به روز / به شب به چشم کسان اندرون ببینی کاه (رودکی: ۵۱۰).
-
فرسب
لغتنامه دهخدا
فرسب . [ف َ رَ ] (اِ) فرسپ . در پهلوی فرسپ ، در اوستا فرسپات . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). شاه تیر و آن چوبی بزرگ باشد که بام خانه را بدان پوشند. (برهان ). درخت ستبر بود که بدو بام را بپوشانند. (اسدی ). بالار. شاخ که همان تیر بزرگ باشد. عارضه . حمال ...
-
افرسب
لغتنامه دهخدا
افرسب . [ اِ رَ ] (اِ) تیر.(ناظم الاطباء). شه تیر. (آنندراج ). || چوب بزرگ بام خانه که نام دیگرش شه تیر است . و مخفف آن فرسپ است . (فرهنگ نظام ). شه تیر مکان . (آنندراج ). چوبی باشد که بام خانه را به آن پوشند. (فرهنگ سروری ):از گرانی اگر شوی بر بام ب...
-
باشت
لغتنامه دهخدا
باشت . (اِ) چوب بزرگی را گویند که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع) (هفت قلزم )(ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). و آن را شاه تیر و شه تیر و فرسب نیز خوانند. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 152) (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به فرسپ شود : بی پایه ترا و سقف بی باش...
-
اسپ
لغتنامه دهخدا
اسپ . [ اَ / -َس ْ ] (پسوند) اسف . اسپا. مزید مؤخری است در اسماء اشخاص چون : گشتاسب . جاماسپ . لهراسپ . ارجسپ و ارجاسپ و گرشاسپ . گرشاسف (فردوسی ). بیوراسپ . طهماسپ . گشسپ . بانوگشسپ . آذرگشسپ . همدان گشسپ (فردوسی ). برجاسپ . اخواسپ (فردوسی ). زراسپ...
-
سرو
لغتنامه دهخدا
سرو. [ س ُ ] (اِ) اوستا «سرو» (شاخ جانور). هرن گوید: در اوستا «سروا» (چنگال ، شاخ )، پهلوی «سروب »، «سروو» ، بلوچی «سرونب ، سوروم » (سم )، «سرون » که «سروبن » نوشته میشود در پهلوی بمعنی شاخی (سرویین ) است . و رجوع کنید به سرون . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ...