فرسیسلغتنامه دهخدافرسیس . [ ف َ ] (اِخ ) نام دو ده است به مصر، یکی را فرسیس صغری گویند و دیگری را فرسیس کبری . (از منتهی الارب ). در معجم البلدان نیامده است .
فرسپسفرهنگ فارسی عمید۱. وسیلۀ جراحی که در زایمان برای خارج کردن جنین از رحم به کار میرود.۲. نوعی انبر مخصوص کشیدن دندان.
فرسشواژهنامه آزادنام روستایی از استان لرستان در توابع شهرستان الیگودرز برگفته از نام سه امامزاده ی متبرکه مدفون در این روستا میباشد کلمه ترکیبی فرسش = ( فــر + س + ش ) فر= شکوه ، عظمت و جلال س= سه ش= شهید شکوه و عظمت سه شهید (سه شهید بزرگوار)
فرسایشفرهنگ فارسی عمید۱. پوسیده شدن؛ فرسودگی.۲. (زمینشناسی) تغییر سطح خارجی پوستۀ زمین است در اثر آبهای روان و بادها.