فرلی آبادلغتنامه دهخدافرلی آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 9هزارگزی شمال باختری کمیجان .ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر، و دارای 428 تن سکنه . از قنات مشروب می شود. محصولاتش غلات و بنشن ا
فرعللغتنامه دهخدافرعل . [ ف ُ ع ُ ] (ع اِ) بچه ٔ کفتار. (آنندراج ). بچه ٔ کفتار. مذکر آن فرعلان و مؤنث فرعلة. ج ، فراعل ، فراعلة. (اقرب الموارد). رجوع به فراعل شود.
فرگللغتنامه دهخدافرگل . [ ف َ گ ُ ] (اِ) نوعی پیراهن و در آیین اکبری نوشته که لباسی از فرنگ برخاسته و امروز میپوشند. خوش آینده و زیبنده و شکوه افزاست . (آنندراج ).
فرگلفرهنگ نامها(تلفظ: far gol) نوعی پیراهن [برخاسته از فرنگ] که خوشایند و زیبنده و شکوه افزا بوده (است) .
یاختۀ فِرِلFerrel cellواژههای مصوب فرهنگستاندر مدل سهیاختهای ویلیام فِرِل برای گردش کلی جوّ در عرضهای میانی، یاختهای گردشی و ازنظر گرمایی غیرمستقیم هنگامی که از منظری نگریسته شود که ارتفاع یا فشار محور قائم دستگاه مختصات باشد
فراعللغتنامه دهخدافراعل . [ ف َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ فُرْعُل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بچه های کفتار. (از آنندراج ). رجوع به فرعل شود.