بزرگ فرمدارلغتنامه دهخدابزرگ فرمدار. [ ب ُ زُ ف َ م َ ] (اِ مرکب ) وزیر اعظم . (یادداشت بخط دهخدا). بزرگ فرماندار.
بزرگ فرمدارلغتنامه دهخدابزرگ فرمدار. [ ب ُ زُ ف َ م َ ] (اِ مرکب ) وزیر اعظم . (یادداشت بخط دهخدا). بزرگ فرماندار.
مديردیکشنری عربی به فارسیفرمدار , مدير , رءيس , مدير تصفيه , وصي و مجري , فرنشين , اداره کننده , کارگردان , مباشر , کارفرمان
بزرجفرمدارلغتنامه دهخدابزرجفرمدار. [ ب ُ زُ ف َ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بزرگفرمدار. بمعنی بزرگ مأمور، و آن لقب وزیر است که در مرتبه ٔ دوم و بعد از موبدان موبد قرار دارد. (از التنبیه والاشراف ). و رجوع به امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1669</spa
بزرگ فرمدارلغتنامه دهخدابزرگ فرمدار. [ ب ُ زُ ف َ م َ ] (اِ مرکب ) وزیر اعظم . (یادداشت بخط دهخدا). بزرگ فرماندار.
خدمات مسافرمدارflag stop serviceواژههای مصوب فرهنگستاندر حملونقل درونشهری ریلی، نوعی خدمات شبیه به حملونقل عمومی که در آن مسافر میتواند در هر نقطه سوار یا پیاده شود