فرمول آسانگوارelemental formulaواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی رژیمی که بر پایۀ سهولت گوارش تنظیم میشود
فرمولفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) قاعدهای که به کمک علامتهای جبری بیان شود.۲. (شیمی) علامتهای اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار میرود، مانندِ co۲.۳. (فیزیک) عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان میکند.۴. [عامیانه] اسلوب؛ قاعده.
فرمولفرهنگ فارسی معین(فُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نمونه ، سرمشق ، دستور (فره ). 2 - رمز. 3 - نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی . 4 - نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری .
آوند غذادهیfeeding containerواژههای مصوب فرهنگستانظرفی که حاوی فرمول آسانگوار است و به تجهیزات غذادهی رودهای متصل میشود
غذادهی یکبارهbolus feedingواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای غذادهی که در آن حجم زیادی از فرمول آسانگوار در مدتزمانی کوتاه به بیمار داده میشود
غذادهی پیوستهcontinuous feedingواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای غذادهی که در آن فرمول آسانگوار با حجم و سرعت کم و بهطور پیوسته در طول شبانهروز به بیمار داده میشود
فرمولفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) قاعدهای که به کمک علامتهای جبری بیان شود.۲. (شیمی) علامتهای اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار میرود، مانندِ co۲.۳. (فیزیک) عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان میکند.۴. [عامیانه] اسلوب؛ قاعده.
فرمولفرهنگ فارسی معین(فُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نمونه ، سرمشق ، دستور (فره ). 2 - رمز. 3 - نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی . 4 - نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری .
فرمولفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) قاعدهای که به کمک علامتهای جبری بیان شود.۲. (شیمی) علامتهای اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار میرود، مانندِ co۲.۳. (فیزیک) عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان میکند.۴. [عامیانه] اسلوب؛ قاعده.