فرمول اتمیatomic formulaواژههای مصوب فرهنگستانفرمولی که هیچ رابط منطقی یا سور (quantifier) عمومی یا وجودی در آن نباشد
فرمولفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) قاعدهای که به کمک علامتهای جبری بیان شود.۲. (شیمی) علامتهای اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار میرود، مانندِ co۲.۳. (فیزیک) عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان میکند.۴. [عامیانه] اسلوب؛ قاعده.
فرمولفرهنگ فارسی معین(فُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نمونه ، سرمشق ، دستور (فره ). 2 - رمز. 3 - نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی . 4 - نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری .
صورت بهنجار عطفیconjunctive normal formواژههای مصوب فرهنگستانصورتی برای یک گزارۀ حساب گزارهها، به شکل ترکیبی عطفی از ترکیبهای فصلی که در آنها هر فصلوند یک فرمول اتمی یا نقیض آن است
صورت بهنجار فصلیdisjunctive normal formواژههای مصوب فرهنگستانصورتی برای یک گزارۀ حساب گزارهها، به شکل ترکیبی فصلی از ترکیبهای عطفی که در آنها هر عطفوند یک فرمول اتمی یا نقیض آن است
فرمولفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) قاعدهای که به کمک علامتهای جبری بیان شود.۲. (شیمی) علامتهای اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار میرود، مانندِ co۲.۳. (فیزیک) عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان میکند.۴. [عامیانه] اسلوب؛ قاعده.
فرمولفرهنگ فارسی معین(فُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نمونه ، سرمشق ، دستور (فره ). 2 - رمز. 3 - نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی . 4 - نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری .
فرمولفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) قاعدهای که به کمک علامتهای جبری بیان شود.۲. (شیمی) علامتهای اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار میرود، مانندِ co۲.۳. (فیزیک) عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان میکند.۴. [عامیانه] اسلوب؛ قاعده.