فرهنگ جامعcomprehensive dictionaryواژههای مصوب فرهنگستانگونهای فرهنگ لغت بزرگ، دربرگیرندۀ اطلاعات بسیار زیاد
فرایند آشفتگی فرهنگی،روند آشفتگی فرهنگیcultural disturbance processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه رفتار فرهنگی انسان که مواد فرهنگی را در بافتمان باستانشناختی آنها تغییرشکل دهد، مانند حفر راهآبها و اجاقها و تنورها و بناها و بافتارهای معماری
فرایند شکلگیری فرهنگی،روند شکلگیری فرهنگیcultural formation processواژههای مصوب فرهنگستانآن دسته از فعالیتهای عمدی و سهوی انسان مانند بنا کردن سازهها یا شخم زدن زمین که در روند شکلگیری محوطههای باستانشناختی دخالت دارد
فرهنگلغتنامه دهخدافرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد. (برهان ) <
فرهنگلغتنامه دهخدافرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِخ ) ابوالقاسم فرهنگ یکی از فرزندان مرحوم وصال شیرازی است که با ادوارد برون ایران شناس بزرگ انگلیسی مکاتبه و برخورد داشته و اشعاری نیز می سروده است . (از تاریخ ادبی ادوارد برون ترجمه ٔ رشیدیاسمی ج 4 ص <span class="hl" di
thesaurusesدیکشنری انگلیسی به فارسیاصطلاحنامه ها، گنجینه، فرهنگ جامع، قاموس، خزانه، انبار، مجموعه اطلاعات
قاموس المعانيدیکشنری عربی به فارسیگنجينه , خزانه , انبار , مخزن , فرهنگ جامع , قاموس , مجموعه اطلا عات
رودهنواژهنامه آزادرودِهِنْ:نام یکی از شهرهای استان تهران. جایی که رود هست،رودخانه(اعتضادالسلطنه،سفرنامه لاریجان -و محمدمهریار،فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان،جلد1ص369) به نظر می رسد وجه تسمیه اش برگرفته از زلزله خیزی آن باشد.چنان که هن را به لرزه معنی کرده اند.
فرهنگلغتنامه دهخدافرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد. (برهان ) <
فرهنگلغتنامه دهخدافرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِخ ) ابوالقاسم فرهنگ یکی از فرزندان مرحوم وصال شیرازی است که با ادوارد برون ایران شناس بزرگ انگلیسی مکاتبه و برخورد داشته و اشعاری نیز می سروده است . (از تاریخ ادبی ادوارد برون ترجمه ٔ رشیدیاسمی ج 4 ص <span class="hl" di
فرهنگفرهنگ فارسی عمید۱. علم؛ دانش.۲. ادب؛ معرفت.۳. تعلیموتربیت.۴. آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.۵. کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آنها باشد؛ لغتنامه.⟨ فرهنگ عامه: = ⟨ فرهنگ عوام⟨ فرهنگ عامیانه: = ⟨ فرهنگ عوام⟨ فرهنگ عوام: مجموع عقاید، افسانهها، و
فرهنگلغتنامه دهخدافرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد. (برهان ) <
فرهنگلغتنامه دهخدافرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِخ ) ابوالقاسم فرهنگ یکی از فرزندان مرحوم وصال شیرازی است که با ادوارد برون ایران شناس بزرگ انگلیسی مکاتبه و برخورد داشته و اشعاری نیز می سروده است . (از تاریخ ادبی ادوارد برون ترجمه ٔ رشیدیاسمی ج 4 ص <span class="hl" di
بی فرهنگلغتنامه دهخدابی فرهنگ . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + فرهنگ ) ناپرهیخته . بی عقل و بی تمیز. (ناظم الاطباء) : مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ معادیان تو نافرخند و نافرزان . بهرامی .|| بی ادب . (یادداشت مؤلف ) <span class="hl