فرهودیلغتنامه دهخدافرهودی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فرهود که پدر بطنی است . (منتهی الارب ). رجوع به فرهود و فراهید شود.
فرهودیلغتنامه دهخدافرهودی . [ ف َ ] (ص ) کسی را گویند که در دین و ملت و مذهب خود راست و درست و راسخ باشد. (برهان ). دساتیری است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || نیم سوز. نیم سوخته . رنگ بگردیده در مجاورت آتش . (ازیادداشتهای مؤلف ).
فرهودیلغتنامه دهخدافرهودی . [ ف ُ ] (اِخ ) لقب خلیل بن احمد است که منسوب به فرهود یا فراهید بوده و فراهید نام جد اوست . رجوع به فراهید شود.
فرهادیلغتنامه دهخدافرهادی . [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری مشیز و سر راه مالرو قلعه عسکر به مشیز. دارای 42 تن سکنه است و ساکنین آن از طایفه ٔ گودری هستند.
ابوعبدالرحمنلغتنامه دهخداابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ )خلیل بن احمد فراهیدی یا فرهودی رجوع به خلیل شود.
فریوردینلغتنامه دهخدافریوردین . [ ف َ ری وَ ] (ص مرکب ) راست دین و درست مذهب .(از برهان ). رجوع به فریور، فرهودی و فربودی شود.
فریورکیشلغتنامه دهخدافریورکیش . [ ف َ ری وَ ] (ص مرکب ) فریوردین . راست دین وراست مذهب . رجوع به فرهودی ، فریور و فریوردین شود.