خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فره
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ رِ هْ) [ په . ] (ص .) 1 - بسیار، فراوان . 2 - خوب ، پسندیده .
-
فره
فرهنگ فارسی معین
(فَ رِّ) (اِ.) نک فر.
-
فره
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) (مص ل .) خرامیدن ، تکبر کردن .
-
واژههای مشابه
-
فره کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ. کِ دَ) (مص ل .) چاپلوسی کردن ، منّت کشیدن .
-
فره مند
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَّ. مَ) (ص مر.) دارای فر، شکوهمند.
-
واژههای همآوا
-
فرح
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) [ ع . ] (مص ل .) شاد شدن ، شادمان گردیدن ، مسرور گشتن .
-
جستوجو در متن
-
پیمان نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) تعهدنامه ، عهدنامه . (فره ).
-
شدیداللحن
فرهنگ فارسی معین
(شَ دُ لْ لَ) [ ع . ] (ص مر.) با لحن تند، زننده (فره ). 2 - درشت گوی (فره ).
-
آکادمیک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.) مبتنی بر علم ، علمی ، عالمانه . (فره ).
-
توریست
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) جهانگرد، سیاح ، گردشگر (فره ).
-
طبقه بندی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (حامص .) صف بندی ، رده بندی (فره ).
-
کارواش
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) کارگاهی که در آن اتومبیل ها را می شویند، خودروشویی (فره ).