فروافتادنلغتنامه دهخدافروافتادن . [ ف ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) بزیر افتادن . سقوط. (یادداشت بخط مؤلف ) : چون رسولانش ده گام بتعجیل زنندقیصر از تخت فروافتد و خاقان از گاه . منوچهری .بسان گوسپند کشته بر جای فروافتاد و میزد دست بر پای .<b
فرودافتادنلغتنامه دهخدافرودافتادن . [ ف ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) آویخته شدن . فروافتادن . سرنگون شدن : تهدل ؛ فرودافتادن شاخهای درخت . (منتهی الارب ). رجوع به فروافتادن شود.
چیک چیکلغتنامه دهخداچیک چیک . (اِصوت ) نام آواز افتادن قطره های آب . حکایت صوت فروافتادن قطره ها. آواز فروافتادن قطره ها. حکایت صوت فروچکیدن قطره ها. (یادداشت مؤلف ). || آواز مرغان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).