فروکش 2tuckواژههای مصوب فرهنگستانگشتاور ناخواستۀ هواگرد در سرعت بالا که میتواند به سقوط شیرجهای هواگرد منجر شود
فروکشلغتنامه دهخدافروکش . [ف ُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) فرودآینده در جای ، و اقامت کننده به مکانی . || (اِمص مرکب ) به معنی مصدر نیز آمده است ، یعنی فرود آمدن در جایی . (غیاث ).ترکیب ها:- فروکش شدن ؛ فروکش کردن .رجوع بدین مدخل ها
فروکشفرهنگ فارسی عمید= ⟨ فروکش کردن⟨ فروکش کردن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. فرود آمدن؛ پایین آمدن.۲. به پایین کشیدن.۳. [قدیمی] عنان کشیدن و در جایی فرود آمدن.۴. فروریختن چاه، قنات، و مانند آن.
فروکشلغتنامه دهخدافروکش . [ف ُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) فرودآینده در جای ، و اقامت کننده به مکانی . || (اِمص مرکب ) به معنی مصدر نیز آمده است ، یعنی فرود آمدن در جایی . (غیاث ).ترکیب ها:- فروکش شدن ؛ فروکش کردن .رجوع بدین مدخل ها
فروکشفرهنگ فارسی عمید= ⟨ فروکش کردن⟨ فروکش کردن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. فرود آمدن؛ پایین آمدن.۲. به پایین کشیدن.۳. [قدیمی] عنان کشیدن و در جایی فرود آمدن.۴. فروریختن چاه، قنات، و مانند آن.
فروکشلغتنامه دهخدافروکش . [ف ُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) فرودآینده در جای ، و اقامت کننده به مکانی . || (اِمص مرکب ) به معنی مصدر نیز آمده است ، یعنی فرود آمدن در جایی . (غیاث ).ترکیب ها:- فروکش شدن ؛ فروکش کردن .رجوع بدین مدخل ها
فروکشفرهنگ فارسی عمید= ⟨ فروکش کردن⟨ فروکش کردن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. فرود آمدن؛ پایین آمدن.۲. به پایین کشیدن.۳. [قدیمی] عنان کشیدن و در جایی فرود آمدن.۴. فروریختن چاه، قنات، و مانند آن.