خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریب خورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریب خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) faribxorde گولخورده.
-
واژههای مشابه
-
مردم فریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardomfarib فریبدهندۀ مردم؛ آنکه دیگران را فریب بدهد؛ حیلهگر: ◻︎ بیامد یکی پیر مردمفریب / تو را دل پر از بیم کرد و نهیب (فردوسی: ۵/۸۹ حاشیه).
-
دل فریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] delfarib آنچه دل را بفریبد؛ دلربا؛ دلکش؛ خوشنما؛ خوشایند.
-
عوام فریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'avāmfarib فریبدهندۀ عوام؛ آنکه تودۀ مردم را بفریبد؛ آنکه مردم جاهل را گول میزند.
-
فریب آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) fa(e)rib[']āmiz آمیخته به فریب و خدعه.
-
فریب خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) faribxordegi گولخوردگی؛ حالت فریبخورده.
-
فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) faribdahande آنچه یا آنکه دیگری را فریب داده و گول میزند.
-
فریب ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) faribsāz فریبدهنده؛ حیلهگر؛ مکار.
-
فریب کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) faribkār مکار؛ حلیهگر.
-
فریب کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) faribkāri حیلهگری.
-
عاقل فریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'āqelfarib ۱. فریبدهندۀ عاقل.۲. [مجاز] بسیار جذاب.
-
شبان فریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شبانفریو، شبان فریبک› (زیستشناسی) [قدیمی] šabānfarib پرندهای شبیه باشه.