فریمانلغتنامه دهخدافریمان . [ ف َ ] (اِخ ) دهستان مرکزی بخش فریمان که دارای 121 آبادی و 5323 تن سکنه است و بند فریمان در این ده بنا شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فریمانلغتنامه دهخدافریمان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد که دارای 196 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فریمانلغتنامه دهخدافریمان . [ ف َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است در مرکز بخش فریمان مشهد که تا پیش از 1313 هَ . ش . قریه ٔ بی اهمیتی بیش نبود و طوایف بربری و تیموری در آن ساکن بودند. رضاشاه از نظر موقعیت طبیعی این ناحیه بدان توجه کرد و موجبات آبادانی و شهرسازی درست را
فریمانلغتنامه دهخدافریمان . [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های تابع شهرستان مشهد که در جنوب بخش طرقبه واقع است . از چشمه سار و قنوات مشروب میشود. محصول عمده اش غله ، بنشن ، انواع میوه ، زیره ٔ سبز و پنبه است . دارای چهار دهستان به نامهای بیوه زن ، احمدآباد، سرجام و پائین ولایت است که مجموعاً <sp
فریمانلغتنامه دهخدافریمان . [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از دهات استرآبادرستاق از بخش زیارت خواسته رود بوده است . (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 171).
فرمانلغتنامه دهخدافرمان . [ ف َ ] (اِ) در زبان پهلوی فرمان ، در پارسی باستان فرمانا ، در ارمنی عاریتی و دخیل هرمن ، معرب آن نیز فرمان و جمع عربی آن فرامین است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). حکم . امر. دستور. اجازه . (یادداشت به خط مؤلف ) : به کار آور آن دانشی کت خدیو<b
فرمانفرهنگ فارسی عمید۱. امر؛ دستور.۲. حُکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود؛ حُکم.۳. وسیلهای دایرهایشکل برای هدایت خودرو؛ رل.⟨ فرمان بردن: (مصدر لازم) [مجاز] اطاعت کردن.⟨ فرمان راندن: (مصدر لازم) [مجاز] حکومت کردن.⟨ فرمان دادن: (مصدر لازم)۱. امر کردن؛ حکم کردن.۲.
فرماندیکشنری فارسی به عربیانتداب , ثور , دستور , قيادة , کلمة , مرسوم , معهد , مفوضية , مقود , مهمة , نظام , وصية ، إرادة
فرماندیکشنری فارسی به انگلیسیbehest, charter, command, control, decree, dictate, dictation, direction, directive, edict, fiat, imperative, injunction, mandate, order, ordinance, prescript, prescription, word, writ
فریمانهلغتنامه دهخدافریمانه . [ ف َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار که دارای 533 تن سکنه است . از چشمه و قنات مشروب میشود. محصول عمده ٔ آنجا غله ، پنبه ، زیره و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فریمانهفرهنگ نامها(تلفظ: farimāne) (فریمان + ه (پسوند نسبت)) ، منسوب به فریمان ، منتسب به فریمان، ← فریمان ؛ نام دهی در شهرستان سبزوار.
نصرآباد فریمانلغتنامه دهخدانصرآباد فریمان . [ ن َ دِ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. در 18 هزارگزی جنوب شرقی فریمان ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 134 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهال
حسن آباد فریمانلغتنامه دهخداحسن آباد فریمان . [ ح َ س َ دِ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد در 18هزارگزی جنوب خاوری فریمان سر راه مالرو عمومی فریمان به تربت جام . جلگه و معتدل است سکنه آن 318 تن است . آب آن ا
لوش آب فریمانلغتنامه دهخدالوش آب فریمان . [ ب ِ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 8هزارگزی جنوب فریمان ، کنار راه مالرو عمومی پاقلعه . جلگه و معتدل . دارای 124 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات
تقی آبادلغتنامه دهخداتقی آباد. [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریمان که در بخش فریمان شهرستان مشهد واقع است و 327تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ، ج 9).
چشمه ایلخیلغتنامه دهخداچشمه ایلخی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فریمان بخش فریمان شهرستان مشهد که در 20 هزارگزی جنوب باختری فریمان و 4 هزارگزی خاور راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و <span clas
درخت بیدلغتنامه دهخدادرخت بید. [ دِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 15هزارگزی جنوب فریمان و سر راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه ، با 119 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ
تاکلغتنامه دهخداتاک . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 68 هزارگزی جنوب خاوری فریمان و در 10 هزارگزی جنوب راه مالرو فریمان به آق دربند قرار دارد. دامنه ای است معتدل و<span class="hl" dir
حسین آبادلغتنامه دهخداحسین آباد. [ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریمان بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 16هزارگزی شمال فریمان سر راه شوسه ٔ قدیمی مشهد به فریمان . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 222 تن سکنه میباشد
فریمانهلغتنامه دهخدافریمانه . [ ف َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار که دارای 533 تن سکنه است . از چشمه و قنات مشروب میشود. محصول عمده ٔ آنجا غله ، پنبه ، زیره و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فریمانهفرهنگ نامها(تلفظ: farimāne) (فریمان + ه (پسوند نسبت)) ، منسوب به فریمان ، منتسب به فریمان، ← فریمان ؛ نام دهی در شهرستان سبزوار.
حسن آباد فریمانلغتنامه دهخداحسن آباد فریمان . [ ح َ س َ دِ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد در 18هزارگزی جنوب خاوری فریمان سر راه مالرو عمومی فریمان به تربت جام . جلگه و معتدل است سکنه آن 318 تن است . آب آن ا
لوش آب فریمانلغتنامه دهخدالوش آب فریمان . [ ب ِ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 8هزارگزی جنوب فریمان ، کنار راه مالرو عمومی پاقلعه . جلگه و معتدل . دارای 124 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات
قلعه نو فریمانلغتنامه دهخداقلعه نو فریمان . [ ق َ ع َ ن ُ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 10هزارگزی خاور فریمان و سر راه شوسه ٔ فریمان به تربت جام موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span class="hl" dir="ltr
نصرآباد فریمانلغتنامه دهخدانصرآباد فریمان . [ ن َ دِ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. در 18 هزارگزی جنوب شرقی فریمان ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 134 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهال