لغتنامه دهخدا
فسخ . [ ف َ ] (ع مص ) زایل گردانیدن دست کسی را از جای . || تباه گردانیدن رای را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکستن . (منتهی الارب ). || جداجدا کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ویران ساختن . (منتهی الارب ). || برانداختن بیع و آهنگ و مانند آنرا. (منتهی الارب