شوخفرهنگ مترادف و متضاد۱. چرک، شوخگن، فضله، نجس، وسخ ۲. خوشگل، زیبا، ظریف ۳. بیآزرم، بیادب، بیحیا، گستاخ ۴. بذلهگو، دعاب، ظریفطبع، لایگو، لطیفهگو، مزاح، مسخره، هزال ۵. طناز، فتنهانگیز، فسونساز ۶. فضول، وقیح ۷. بانشاط، خوشدل، زندهدل، شاد، شنگ
جماشلغتنامه دهخداجماش . [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) رجل جماش ؛ مرد متعرض زنان ، کان یطلب الرکب الجمیش . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || شوخ . دلربا. دلفریب .فسونکار. فسونساز. (فرهنگ فارسی معین ) : که با یاران جماش آن دل افروزبعزم صید بیرون آمد آن روز.<