فسحهلغتنامه دهخدافسحه . [ ] (اِخ ) به معنی تل مرتفع و نام یکی از مرتفعات کوه نبو است که موسی قبل از موت خود اراضی مقدسه را از بالای آن دید. (از قاموس کتاب مقدس ).
فصیحةلغتنامه دهخدافصیحة. [ ف َ ح َ ] (ع ص ) مؤنث فصیح . ج ، فصاح ، فصائح ، (منتهی الارب ) فصیحات . (اقرب الموارد). رجوع به فصیح شود.
فسحةدیکشنری عربی به فارسیپهنا , وسعت , فضاي زياد , بسط و توسعه , گسترش , سبزه ميان جنگل , فضاي ميان جنگل , خيابان يا کوچه جنگل , درختستان , بيشه , يک ورشدگي کشتي در اثر باد , حرکت يک وري , انحراف , مهلت , عقب افتادگي , راه گريز
ابیوردیلغتنامه دهخداابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویةالأصغربن محمدبن ابی العبا