suppressدیکشنری انگلیسی به فارسیسرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
suppressesدیکشنری انگلیسی به فارسیسرکوب می کند، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
suppressedدیکشنری انگلیسی به فارسیسرکوب، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
ضريبةدیکشنری عربی به فارسیماليات کالا هاي داخلي , ماليات غيرمستقيم , ماليات بستن بر , قطع کردن , ماليات , باج , خراج , تحميل , تقاضاي سنگين , ملا مت , تهمت , سخت گيري , ماليات بستن , ماليات گرفتن از , متهم کردن , فشاراوردن بر
زحمتفرهنگ فارسی عمید۱. رنج و آزردگی.۲. [قدیمی] به هم فشارآوردن و یکدیگر را در فشار گذاشتن؛ انبوهی کردن؛ زحام.۳. [قدیمی] انبوهی.⟨ زحمت دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] باعث زحمت شدن؛ رنج و آزار دادن؛ اذیت کردن.⟨ زحمت کشیدن: (مصدر لازم) [عامیانه] رنج کشیدن؛ رنج بردن؛ تحمل رنج و مشقت کردن.