فشردگیلغتنامه دهخدافشردگی . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ / دِ ] (حامص ) افشردگی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به افشردگی شود.
فشردگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد تراکم، فشار، سنگینی، تحمیل، تنگنا، تنگی فشار هوا، هوای فشرده استنوسیس، اختناق، خفگی، خفهسازی، فقدان هوا تنگی نفس، آسم آبگیری، اعتصار، آبلمبو کردن خشکسازی محدودیت
فسردگیلغتنامه دهخدافسردگی . [ ف ُ / ف ِ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) افسردگی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به افسردگی شود.
فشردگی غشاmembrane compactionواژههای مصوب فرهنگستانتراکم ساختار غشا براثر اختلاف فشار وارد بر دو سمت آن
نسبت فشردگیcompression ratio, compressor pressure ratioواژههای مصوب فرهنگستاننسبت فشار هوای تخلیهشده از فشردهساز به فشار هوای ورودی به آن
فشردگی غشاmembrane compactionواژههای مصوب فرهنگستانتراکم ساختار غشا براثر اختلاف فشار وارد بر دو سمت آن
افشردگیلغتنامه دهخداافشردگی . [ اَ ش ُ دَ / دِ ] (حامص ) حاصل عمل افشردن .انضغاط. فشردگی . (ناظم الاطباء). کیفیت و حالت افشرده . درهم فشرده شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : زمین را چنان در هم افشرد سخت کز افشردگی کوه شد لخت لخت . <