خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فصیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فصیح
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (ص .) زبان آور، خوش سخن .
-
واژههای همآوا
-
فسیح
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (ص .) فراخ ، جای فراخ و وسیع .
-
جستوجو در متن
-
شیوا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) فصیح ، بلیغ .
-
ترزبان
فرهنگ فارسی معین
(تَ. زَ) (ص مر.) خوش سخن ، فصیح .
-
لسن
فرهنگ فارسی معین
(لَ س ِ) [ ع . ] (ص .) فصیح ، زبان آور.
-
لسین
فرهنگ فارسی معین
(لَ س ) [ ع . ] (ص .) زبان آور، فصیح .
-
فصحا
فرهنگ فارسی معین
(فُ صَ) [ ع . فصحاء ] جِ فصیح .
-
ذلیق
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) [ ع . ] (ص .) زبان آور، فصیح .
-
پارسی زبان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) 1 - آن که به پارسی سخن گوید. 2 - فصیح ، بلیغ .
-
سلیط
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (ص .) 1 - فصیح ، تیززبان . 2 - تیز و تند از هر چیز.
-
سحر حلال
فرهنگ فارسی معین
(س رِ حَ) [ ع . ] (اِمر.) کنایه از : کلام موزون فصیح .
-
طوطی مقال
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) کنایه از: خوش سخن ، فصیح .
-
عض
فرهنگ فارسی معین
(عِ ضّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بدخو، زشت . 2 - فصیح ، سخنور.