خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فصیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
افصح
فرهنگ نامها
(تلفظ: afsah) (عربی) (در قدیم) زبان آورترین ؛ فصیحترین ، شیواترین ، فصیحتر.
-
گوهرافشان
فرهنگ نامها
(تلفظ: go(w)har afšān) نثار کنندهی گوهر ؛ (به مجاز) فصیح و بلیغ ؛ (به مجاز) گوهر افشانی .
-
شیوا
فرهنگ نامها
(تلفظ: šivā) ویژگی سخنی که به زیبای و با فصاحت بیان شده باشد ، شمرده و واضح و دلنشین ؛ (در قدیم) فصیح ، نغز ، خوب .
-
فصیحه
فرهنگ نامها
(تلفظ: fasihe) (عربی) (مؤنث فصیح) ، ویژگی سخن یا بیانی که روان ، روشن و شیواست و شنونده و خواننده آن را به سهولت در مییابد ، دارای فصاحت ، ویژگی آنکه سخنش روان ، روشن ، خالی از ابهام و دارای فصاحت باشد. به طور روشن و آشکار، دور از ابهام ، همراه با ...
-
گشواد
فرهنگ نامها
(تلفظ: gašvād) (= کشواد) ، به معنی دارای بیان شیوا و فصیح است ؛ (در اعلام) نام دلاوری ایرانی است که در خانهی قارن کاوه با شیدوَش و قارَن همداستان گشت تا در پی شبستان شاهی که رهسپار پارس بود بشتابد ؛ گشواد (کشواد) پدر گودرز پهلوان نامدار ایران است .
-
بثینه
فرهنگ نامها
(تلفظ: bosainah) (عربی) (مصغر بَثنَه یا بَثنَة) به معنای مرغزار ، زمین نرم و هموار ، زن صاحب جمال و زیبا؛ (در اعلام) نام فرزند (دختر) امکلثوم دختر علی(ع) ؛ نام زنی از قبیلهی عذره که شاعری فصیح بود و داستان عشق او با جمیل از همان قبیله مشهور است ؛ ن...