فضل طبرسیلغتنامه دهخدافضل طبرسی . [ ف َ ل ِ طَ ب َ ] (اِخ ) وی در قرن یازدهم هجری مفتی شافعیان مکه بود. او را شعر است و کتابی در عروض و به سال 1084 هَ . ق . درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ ف ُ ض ُ ] (ع اِ) جامه ٔ بادروزه که زنان در وقت عمل و کار پوشند. || (ص ) جامه ٔ بادروزه پوشنده . (منتهی الارب ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ف َ ] (اِخ ) نام کنیز متوکل است که شاعره ای بود و دریمامه تولد یافته بود. در زمان وی شاعره ای فصیح تر از او نبود. او را با علی بن جهم و ابودلف عجلی مداعباتی است . در شعرش رقت و ابداعی دیده میشود. دارای بداهت و سرعت انتقال بوده است . وفاتش بسال <span class="hl" dir="ltr
فضیللغتنامه دهخدافضیل . [ ف ُ ض َ ] (اِخ ) ابن عیاض . از مشاهیر عرفای قرن دوم هجری است . فضیل بن عیاض بن مسعود التمیمی الیربوعی ، مکنی به ابوعلی و ملقب به شیخ الحرم . از اکابر عباد و صلحا و در حدیث مورد اعتماد بود. کسانی از جمله امام شافعی از وی حدیث شنیده اند. اصل او از کوفه و مولدش سمرقند و
کاشانیلغتنامه دهخداکاشانی . (اِخ ) ملافتح اﷲبن شکراﷲ عالمی است جلیل و فقیه و محقق و متکلم و مدقق و مفسر و متبحر از اکابر علمای اواخر قرن دهم هجرت از تلامذه ٔ علی بن حسن زواری سابق الذکر و بواسطه ٔ او از محقق کرکی روایت میکند و در تمامی علوم دینیه ٔ متداوله متبحر بود خصوصاً در تفسیر که بحری بوده
طبرسیلغتنامه دهخداطبرسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) حسن بن فضل طبرسی . ملقب به رضی الدین ، مکنی به ابونصر. او راست : کتاب مکارم الاخلاق که در سال 1300 هَ. ق . در بولاق مصر با کتاب الوسیلة العظمی فی شمائل المصطفی خیرالوری تألیف ابی المکارم زین الدین پیرمحمد دده ، در ح
طبرسیلغتنامه دهخداطبرسی . [ طَ رِ ] (اِخ ) فضل بن حسن طبرسی ، مکنی به ابوعلی . طبرس منزلی است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت بوده است . و ایشان در مشهد سناباد طوس متوطن بوده اندو مرقد او آنجاست ، بقرب مسجد قتلگاه ، و از اقارب نقبای آل زیاره بودند، رحمهم اﷲ. این امام در نحو فرید عصر
فضللغتنامه دهخدافضل . [ ف ُ ض ُ ] (ع اِ) جامه ٔ بادروزه که زنان در وقت عمل و کار پوشند. || (ص ) جامه ٔ بادروزه پوشنده . (منتهی الارب ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ف َ ] (اِخ ) نام کنیز متوکل است که شاعره ای بود و دریمامه تولد یافته بود. در زمان وی شاعره ای فصیح تر از او نبود. او را با علی بن جهم و ابودلف عجلی مداعباتی است . در شعرش رقت و ابداعی دیده میشود. دارای بداهت و سرعت انتقال بوده است . وفاتش بسال <span class="hl" dir="ltr
فضلفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نقص] کمال؛ دانش؛ علم.۲. برتری.۳. بخشش؛ احسان؛ نیکویی.۴. [قدیمی] افزونی.
حدیث مفضللغتنامه دهخداحدیث مفضل . [ ح َ ث ِ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) حدیثی معروف است که چنین آغاز شود: «بم یعرف الناجی ؟...» و آنرا شرحها نوشته اند.
ابوالمفضللغتنامه دهخداابوالمفضل . [ اَ بُل ْ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) نعمان بن عمر. محدث است و ابن میسره از او روایت کند.