فضولاتلغتنامه دهخدافضولات . [ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فضول . (فرهنگ فارسی معین ). بصورت جمع به معنی نجاست و مواد زائد به کار میرود.
قولنجلغتنامه دهخداقولنج . [ ق َ ل َ / قو ل َ / ل ِ ] (معرب ، اِ) مرضی است دردناک معده راکه با آن خروج فضولات بدن و باد، سخت و مشکل میشود. این کلمه معرب است . (از اقرب الموارد). دردی که غفلتاً در ناحیه ٔ شکم خصوصاً نواحی مجاور
افعیلغتنامه دهخداافعی . [ اَ عا / اَ ] (از ع ، اِ) قسمی است از مار بغایت زهرناک و گویند که افعی از دیدن زمرد کور میگردد. (کنز از غیاث اللغات ).نوعی از مار سیاه که بغایت زهرناک و بزرگ باشد. (آنندراج ). مار بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از مار خبیث
فضولاتلغتنامه دهخدافضولات . [ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فضول . (فرهنگ فارسی معین ). بصورت جمع به معنی نجاست و مواد زائد به کار میرود.
فضولاتلغتنامه دهخدافضولات . [ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فضول . (فرهنگ فارسی معین ). بصورت جمع به معنی نجاست و مواد زائد به کار میرود.