خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضیلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فضیلت
لغتنامه دهخدا
فضیلت . [ ف َ ل َ ] (ع اِمص ) فضیلة. رجحان . برتری . مزیت .فزونی . (از منتهی الارب ) : آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید. (کلیله و دمنه ). چه هرکه از خرد بهره دارد فضیلت او بر وی پوشیده نماند. (کلیله و دمنه ). چندانک اندک...
-
واژههای مشابه
-
فضیلت دادن
لغتنامه دهخدا
فضیلت دادن . [ ف َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) ترجیح دادن . برتری دادن . برتر شمردن . بهتر دانستن : ترا بر وی فضیلت داده ، شکر نعمت رب العالمین بجا آر. (گلستان ).
-
فضیلت نهادن
لغتنامه دهخدا
فضیلت نهادن . [ ف َ ل َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترجیح نهادن . برتری دادن . فضیلت دادن : نگویم فضیلت نهم بر کسی چنان باش با من که با هر کسی . سعدی .چو خسرو فضیلت نهد بر ویم ندانی که دشمن بود در پیم . سعدی .رجوع به فضیلت شود
-
فضیلت گستر
لغتنامه دهخدا
فضیلت گستر. [ ف َ ل َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) فضیلت گسترنده . آنکه فضیلت را بسط دهد. || دانشمند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای همآوا
-
فضیلة
لغتنامه دهخدا
فضیلة. [ ف َ ل َ ](ع اِمص ) فزونی . (منتهی الارب ). مزیت . خلاف نقیصه و رذیله . (از اقرب الموارد). || پایه ٔ بلند در فضل . ج ، فضایل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
فضائل
لغتنامه دهخدا
فضائل . [ ف َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ فضیلة. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ فضیلت . مقابل رذایل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فضایل و فضیلت شود.
-
مزیة
لغتنامه دهخدا
مزیة. [ م َ زی ی َ ] (ع اِمص ، اِ) فزونی . (منتهی الارب از ماده ٔ «م زو») . فضیلت . ج ، مزیات و مزایا. (اقرب الموارد). فضیلت و افزونی . کل شی ٔ تمامه و کماله . ج ، مزایا. (دهار). فضیلت . (مهذب الاسماء). مزیت . افزونی . زیادتی . و رجوع به مزیت شود.
-
رجحان دادن
لغتنامه دهخدا
رجحان دادن . [ رُ دَ ] (مص مرکب ) برتری دادن . فضیلت نهادن . برتر شمردن . مزیت دادن . تفوق دادن . ترجیح دادن . افزون شمردن . افزونی دادن .
-
نیکوعهدی
لغتنامه دهخدا
نیکوعهدی . [ ع َ ] (حامص مرکب ) فضیلت . وفای به عهد. (یادداشت مؤلف ) : هیچ مردی به شجاعت و سخاوت و تواضع و نیکوعهدی او نبود. (تاریخ سیستان ).
-
اثره
لغتنامه دهخدا
اثره . [ اَ ث َ رَ ] (ع اِمص ) اسم مصدر از ایثار. ایثار. فضیلت .
-
رذیلة
لغتنامه دهخدا
رذیلة. [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رذیلت . ناکسی و حقارت . ضد فضیلة. (ناظم الاطباء). ناکسی . ضد فضیلت . (منتهی الارب ). ناکسی . مقابل فضیلت . (آنندراج ). ج ، رَذائِل . و رجوع به رذیله شود. || (ص ) زن ناکس و فرومایه . (آنندراج ) (غیاث اللغات از صراح اللغه و ...
-
حسود
لغتنامه دهخدا
حسود. [ ح ُ ] (ع مص ) بد خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تمنی کردن زوال نعمت کسی را. تمنی کردن نعمت و فضیلت کسی را یا زوال آن را از وی .