فظعلغتنامه دهخدافظع. [ ف َ ظَ ] (ع مص ) بزرگ شمردن کار را و بر طاقت خود انجام آن را اعتماد نکردن . || پر شدن ظرف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تنگ گردیدن کار و درماندن در سرانجام آن . (منتهی الارب ).
مرز فازهاphase boundary2واژههای مصوب فرهنگستانمرز مشترک میان دو یا چند فاز از ماده، مانند گاز و مایع یا دو مایع مخلوط ناشونده
تعادل فازیphase equilibriaواژههای مصوب فرهنگستانارتباط تعادلی بین فازهای مختلف یک مادۀ شیمیایی در فشار و دما و ترکیببندیهای مختلف
متفظعلغتنامه دهخدامتفظع. [ م ُ ت َ ف َظْ ظِ ] (ع ص ) کار زشت .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کار زشت و شرم آور. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفظع شود.
مفظعلغتنامه دهخدامفظع. [ م ُ ظِ ] (ع ص ) امر مفظع؛ کار سخت زشت و از حد درگذشته در زشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مستفظعلغتنامه دهخدامستفظع. [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفظاع . فظیع و سخت یابنده کاری را. (از اقرب الموارد). رجوع به استفظاع شود.
افظعلغتنامه دهخداافظع. [ اَ ظَ ] (ع ن تف ) زشت تر. رسواتر. (ناظم الاطباء).فظیعتر. (یادداشت مؤلف ) : و استراق الشعر... افظع من سرقةالبیضاء والصفراء. (مقامات حریری ).
تفظعلغتنامه دهخداتفظع. [ ت َ ف َظْ ظُ ] (ع مص ) زشت یافتن کاری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).