فقدان وظیفهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وظیفه، وظیفهنشناسی، کوتاهی، قصور، ناخدمتی، اهمال، مسامحه، بیدقتی، غفلت، عدم قبول مسئولیت، اجتناب بیقیدی، بیخیالی، بیثباتی، بیاحترامی ترک وظیفه، غیاب، عصیان، سرپیچی، خیانت، انشعاب آدم بیقید، آدمگریز پای، شخص فراری، عضوحزب باد، آشوبگر
فقدانلغتنامه دهخدافقدان . [ ف ِ / ف ُ ] (ع مص ) گم کردن کسی را. (منتهی الارب ). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). گم کردن . از دست دادن . نبودن . (یادداشت مؤلف ) : میگویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب
کوتاهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کوتاهی، کوتاهی فاصله، کمبودن مسافت، نزدیکی ارتفاع کم، پَستی، پایینی اهمال درکار، غفلت، وظیفهنشناسی، فقدان وظیفه حضیض
بزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات صیر، گناه، لغزش، فسق، فسقوفجور، خلافکاری، جنایت، خلاف، قانونشکنی فول، خطا فقدان وظیفه، ناحق، عمل بیرحمانه پروندۀ کیفری (جزائی)
خیانتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کنی، نقضعهد، بدعهدی، عهدشکنی، دبه، عدم رعایت، غدر، خیانتکاری، بیوفایی، دغلکاری، بیثباتی، وطنفروشی تمرد، سرپیچی بیدیانتی، دورویی، فقدان وظیفه حیله، دغلی، ناراستی بیعصمتی، زناکاری، بیعفتی عقیدهفروشی
بیتقواییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ایی، بیدینی، خدانشناشی، خدانترسی، بیاحترامی، گمراهی، ضلالت، لغزش، تباهی، بدعت، فقدان وظیفه کفر، کفرگویی، جسارت نسبت بهمقدسات، اهانتبهمقدسات، نفرین، هتک حرمت، فسق، تداوم گناه، مادیت، عدم تمیز انحراف، کجروی، کجاندیشی، کجراهی، ارتداد، بدآموزی
فقدانلغتنامه دهخدافقدان . [ ف ِ / ف ُ ] (ع مص ) گم کردن کسی را. (منتهی الارب ). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). گم کردن . از دست دادن . نبودن . (یادداشت مؤلف ) : میگویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب
فقدانلغتنامه دهخدافقدان . [ ف ِ / ف ُ ] (ع مص ) گم کردن کسی را. (منتهی الارب ). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). گم کردن . از دست دادن . نبودن . (یادداشت مؤلف ) : میگویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب