فلاح آبادلغتنامه دهخدافلاح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فومن که دارای 493 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول عمده اش برنج ، توتون ، ابریشم و ماهی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
فلاحلغتنامه دهخدافلاح . [ ف َ ] (ع اِ) طعام سحری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) باقیماندگی در خیر و نیکویی . (از اقرب الموارد). || زیست . (منتهی الارب ). || رستگاری . (منتهی الارب ). فوز و نجات . (از اقرب الموارد) : باد صبا بر آب کر، نقش قد افلح آورد<b
فلاحلغتنامه دهخدافلاح . [ ف َل ْ لا ] (ع ص ، اِ) کشتی بان . || کرایه دهنده ستور را. || کشاورز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : بر سر خرمن به وقت انتقادنی که فلاحان همی جویند باد؟ مولوی .رجوع به فلاحت شود.
فلاعلغتنامه دهخدافلاع . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خوسف شهرستان بیرجند دارای 157 تن سکنه . آب آن از قنات است . محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فلاحلغتنامه دهخدافلاح . [ ف َ ] (ع اِ) طعام سحری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) باقیماندگی در خیر و نیکویی . (از اقرب الموارد). || زیست . (منتهی الارب ). || رستگاری . (منتهی الارب ). فوز و نجات . (از اقرب الموارد) : باد صبا بر آب کر، نقش قد افلح آورد<b
فلاحلغتنامه دهخدافلاح . [ ف َل ْ لا ] (ع ص ، اِ) کشتی بان . || کرایه دهنده ستور را. || کشاورز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : بر سر خرمن به وقت انتقادنی که فلاحان همی جویند باد؟ مولوی .رجوع به فلاحت شود.
فلاحدیکشنری عربی به فارسیباغبان , روستايي , دهاتي , ادم بي تربيت , ادم خشن , دهقاني , کشاورز , رعيت , مربوط به دهکده , مسخره
حی علی الفلاحلغتنامه دهخداحی علی الفلاح . [ ح َی ْ ی َع َ لَل ْ ف َ ] (ع ، جمله ٔ انشائی ) فقره ای است از اذان و اقامه ، بمعنی بشتابید و تعجیل کنید به رستگاری .
فلاحلغتنامه دهخدافلاح . [ ف َ ] (ع اِ) طعام سحری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) باقیماندگی در خیر و نیکویی . (از اقرب الموارد). || زیست . (منتهی الارب ). || رستگاری . (منتهی الارب ). فوز و نجات . (از اقرب الموارد) : باد صبا بر آب کر، نقش قد افلح آورد<b
فلاحلغتنامه دهخدافلاح . [ ف َل ْ لا ] (ع ص ، اِ) کشتی بان . || کرایه دهنده ستور را. || کشاورز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : بر سر خرمن به وقت انتقادنی که فلاحان همی جویند باد؟ مولوی .رجوع به فلاحت شود.
افلاحلغتنامه دهخداافلاح . [ اِ ] (ع مص ) زیست نمودن بچیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بقاء یافتن . (از المصادر زوزنی ). || پیروزی یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). فیروزمندی . (غیاث اللغات از منتخب ). || رستن .