فیلوتاسلغتنامه دهخدافیلوتاس . (اِخ ) یکی از سرداران اسکندر است که خود و پسرش آرساندر مورد توجه اسکندر بوده اند. رجوع به ایران باستان پیرنیا شود.
فلاطوسلغتنامه دهخدافلاطوس . [ ف َ ] (اِخ ) استاد عذرا، معشوقه ٔ وامق ، و قصه ٔ وامق و عذرا به جهان مشهور. (برهان ) : فلاطوس برگشت و آمد به راه برِ حجره ٔوامق نیکخواه .عنصری (از ابیات باقی مانده از وامق و عذرا، از اسدی طوسی ).
فلطاسلغتنامه دهخدافلطاس . [ ف ِ ] (ع ص ) سر نره ٔ سطبر درشت ، یا سر نره ٔ پهنا. (منتهی الارب ). فلطوس .
فیلاطیسلغتنامه دهخدافیلاطیس . (اِخ ) نام پادشاه جزیره ٔ قر که مولد و مسکن بقراط حکیم بوده است . (از حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 59).
فلطوسلغتنامه دهخدافلطوس . [ ف ِ طَ ] (ع ص ) سر نره ٔ سطبر درشت ، یا سر نره ٔ پهنا. (منتهی الارب ). فلطاس . رجوع به فلطاس شود.