فلحاسلغتنامه دهخدافلحاس . [ ف ِ ] (ع ص ) مرد زشت بدخوی . (منتهی الارب ). قبیح سمج . (از اقرب الموارد).
فلحسلغتنامه دهخدافلحس . [ف َ ح َ ] (ع ص ، اِ) مرد آزمند. || سگ . || خرس کلانسال . || آنکه جویای وقت خوردن مردم باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فلاسلغتنامه دهخدافلاس . [ ف َل ْ لا ] (ع ص ) پشیزفروش . (منتهی الارب ). نسبتی است که صرافی را میرساند. (از سمعانی ).