فلملغتنامه دهخدافلم . [ ف َ ل ِ م َ ] (ع حرف ربط مرکب )پس چرا. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
فلمدیکشنری عربی به فارسیپرده نازک , فيلم عکاسي , فيلم سينما , سينما , غبار , تاري چشم , فيلم برداشتن از , طول چيزي برحسب فوت , مقدار فيلم بفوت
فیلملغتنامه دهخدافیلم . (فرانسوی ، اِ) ماده ای است که از نیترات دُ سلولز (قابل اشتعال ) یا استات دُ سلولز (غیرقابل اشتعال ) ساخته شده و برای گرفتن تصاویر سینمایی به کار میرود. عرض آن 35 میلی متر است . در حواشی فیلم پهلوی سوراخهای اعداد نشانه گذاشته شده که در
فیلملغتنامه دهخدافیلم . [ ف َ ل َ ] (ع ص ) مرد بزرگ تن و بددل . || مرد بسیارموی سر. || بزرگ و کلان ازهر چیزی . || چاه فراخ . || (اِ)پوست پاره که زیر دستار خوان طعام اندازند. || لشکر بسیار. (منتهی الارب ). رجوع به فیلق شود.
فلماخنلغتنامه دهخدافلماخن . [ ف َ خ َ ] (اِ) فلخمان . فلخمه . فلاخن . فلخم . (فرهنگ فارسی معین ). فلاخن . (اسدی ). آلتی باشد که از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. (برهان ). فلماسنگ . فلیاسنگ . (از آنندراج ) : همچو سنگ است تیرش از سختی دم او همچو دم ّ فلماخن . <
فلمنکلغتنامه دهخدافلمنک . [ ف ِ م َ ] (اِخ ) هلند. رجوع به هلند شود. || (ص نسبی ) هلندی . از مردم هلند. فلمنکی . || ساخته و پرداخته ٔ هلند. (فرهنگ فارسی معین ).- الماس فلمنک ؛ الماس سرخ . الماس فلامک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلامک شود. در زبانهای اروپایی ، فل
فلمنکیلغتنامه دهخدافلمنکی . [ ف ِ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به فلمنک . هلندی . از مردم هلند یا ساخته و پرداخته ٔ هلند. (فرهنگ فارسی معین ).
فلماخنلغتنامه دهخدافلماخن . [ ف َ خ َ ] (اِ) فلخمان . فلخمه . فلاخن . فلخم . (فرهنگ فارسی معین ). فلاخن . (اسدی ). آلتی باشد که از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. (برهان ). فلماسنگ . فلیاسنگ . (از آنندراج ) : همچو سنگ است تیرش از سختی دم او همچو دم ّ فلماخن . <
فلمنکلغتنامه دهخدافلمنک . [ ف ِ م َ ] (اِخ ) هلند. رجوع به هلند شود. || (ص نسبی ) هلندی . از مردم هلند. فلمنکی . || ساخته و پرداخته ٔ هلند. (فرهنگ فارسی معین ).- الماس فلمنک ؛ الماس سرخ . الماس فلامک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلامک شود. در زبانهای اروپایی ، فل
فلمنکیلغتنامه دهخدافلمنکی . [ ف ِ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به فلمنک . هلندی . از مردم هلند یا ساخته و پرداخته ٔ هلند. (فرهنگ فارسی معین ).