فلاتنلغتنامه دهخدافلاتن . [ ف َ ت ُ ] (اِخ ) مخفف فلاتون (فلاطون )، و او حکیمی بوده است در زمان عیسی علیه السلام (!). (برهان ). رجوع به فلاطون ، فلاطن و افلاطون شود.
فلاطنلغتنامه دهخدافلاطن . [ ف َ طُ ] (اِخ ) افلاطون : نقش فرسوده ٔ فلاطن رابر درِ احسن الملل منهید.خاقانی .
فلتانلغتنامه دهخدافلتان . [ ف ُ ل َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ مؤنث فلان . (منتهی الارب ). رجوع به فلان و فلانه شود.
شیخ یونانیلغتنامه دهخداشیخ یونانی . [ ش َ خ ِ ] (اِخ ) فلوطن . رجوع به شیخ الیونانی و فلسفه ٔ بزرگ ترجمه ٔ احمد آرام ص 91، 53، 52 و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 185 شود.<b
شیخ الیونانیلغتنامه دهخداشیخ الیونانی . [ ش َ خُل ْ ] (اِخ ) شیخ یونانی . فلوطن صاحب اثولوجیا (میامرو تا سوعا)که بغلط آنرا به ارسطو نسبت کرده اند. فلوطینس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمة ص 185 شود.
اسکندرانیلغتنامه دهخدااسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به اسکندریه . (سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند : اگر اسکندری دنیای فانی کند بر تو کفن اسکندرانی . عطار (اسرارنامه ).از وی [ بدرالدین