فنجللغتنامه دهخدافنجل . [ ف َ ج َ ] (ع ص ) آنکه در رفتار پیش پاها را نزدیک نهد و پاشنه ها را دور. (منتهی الارب ). الرجل الافجح . (اقرب الموارد). || به معنی افجل است . (منتهی الارب ). رجوع به افجل شود.
فنجللغتنامه دهخدافنجل . [ ف ُ ج ُ ] (ع اِ) سیاه گوش . (منتهی الارب ). عناق الارض . (اقرب الموارد). سیاه گوش . تفه . پروانه . فروانق . عنجل . (یادداشت مؤلف ).
فنجلیلغتنامه دهخدافنجلی . [ ف َ ج َ لا ] (ع اِمص ) رفتاری سست با نرمی و فروهشتگی . (منتهی الارب ). رفتارضعیف . (اقرب الموارد). فنجلة. رجوع به فنجلة شود.
فنجلیلغتنامه دهخدافنجلی . [ف َ ج َ لی ی ] (ع اِمص ) رفتاری به ضعف و سستی . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد به الف مقصور است نه یاء.
فنجلةلغتنامه دهخدافنجلة. [ف َ ج َ ل َ ] (ع اِمص ) دوری میان هر دو ساق و هر دو پای . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رفتاری سست . (منتهی الارب ). فَنْجَلی ̍. (اقرب الموارد).
فنجلیلغتنامه دهخدافنجلی . [ ف َ ج َ لا ] (ع اِمص ) رفتاری سست با نرمی و فروهشتگی . (منتهی الارب ). رفتارضعیف . (اقرب الموارد). فنجلة. رجوع به فنجلة شود.
فنجلیلغتنامه دهخدافنجلی . [ف َ ج َ لی ی ] (ع اِمص ) رفتاری به ضعف و سستی . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد به الف مقصور است نه یاء.
تمیلةلغتنامه دهخداتمیلة. [ ت ُ م َ ل َ ] (ع اِ) جانوری است در حجاز مانند گربه . ج ، تملان و تمیلات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). عناق الارض . تفه و نر آن را فنجل گویند. (از ذیل اقرب الموارد).
فنجلةلغتنامه دهخدافنجلة. [ف َ ج َ ل َ ] (ع اِمص ) دوری میان هر دو ساق و هر دو پای . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رفتاری سست . (منتهی الارب ). فَنْجَلی ̍. (اقرب الموارد).
فنجلیلغتنامه دهخدافنجلی . [ ف َ ج َ لا ] (ع اِمص ) رفتاری سست با نرمی و فروهشتگی . (منتهی الارب ). رفتارضعیف . (اقرب الموارد). فنجلة. رجوع به فنجلة شود.
فنجلیلغتنامه دهخدافنجلی . [ف َ ج َ لی ی ] (ع اِمص ) رفتاری به ضعف و سستی . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد به الف مقصور است نه یاء.
خفنجللغتنامه دهخداخفنجل . [ خ َ ف َ ج َ ] (ع ص ) گران . ناگوار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || زشت و گره پا که پیش پایها نزدیک نهد و پاشنه ها دور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
عفنجللغتنامه دهخداعفنجل . [ ع َ ف َ ج َ ] (ع ص ) ثقیل گرانجان و بدخوی که صحبت وی را ناخوش دارند و مرد بسیار هرزه گوی و فضول . (از منتهی الارب ). ثقیل و بسیار فضول در سخن و در هر چیزی . (از اقرب الموارد).