فنریلغتنامه دهخدافنری . [ ف َ ن َ ] (ص نسبی ) آنچه مانند فنر باشد. || آنچه در آن فنر به کار رفته باشد: تنبان فنری . تختخواب فنری . (یادداشت مؤلف ).
پابند فنریresilient rail fasteningواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مصالح روسازی راهآهن که ریل را به ریلبند یا ریلبند سوزن متصل میسازد و ریل را مهار میکند
دستهسکان فنریspring tiller, elastic quadrantواژههای مصوب فرهنگستاندستهسکانی که با فنر به چارکی یا دستهسکان کمانی وصل شده است و در سر محور سکان آزادانه حرکت میکند
پابند فنریresilient rail fasteningواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مصالح روسازی راهآهن که ریل را به ریلبند یا ریلبند سوزن متصل میسازد و ریل را مهار میکند
دستهسکان فنریspring tiller, elastic quadrantواژههای مصوب فرهنگستاندستهسکانی که با فنر به چارکی یا دستهسکان کمانی وصل شده است و در سر محور سکان آزادانه حرکت میکند
پابند فنریresilient rail fasteningواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مصالح روسازی راهآهن که ریل را به ریلبند یا ریلبند سوزن متصل میسازد و ریل را مهار میکند
آچار پابند فنریresilient rail fastening toolواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای دستی برای بازوبسته کردن پابند فنری ریل
چنگۀ دندانهفنریspring-tine harrow, spring-tooth harrowواژههای مصوب فرهنگستانچنگهای با چند ردیف دندانه یا میلههای فنری که بر روی یک محور سوارند و برای تنظیم عمق قابلیت چرخش دارند