فنیلغتنامه دهخدافنی . [ ف َن ْ نی ] (ص نسبی ) منسوب به فن . آنچه مربوط به فن و صنعت و هنرباشد: کارگاه فنی . دانشکده ٔ فنی . || کسی که کارهای هنری و صنعتی کند: کارگر فنی . مدیر فنی .
فنیلغتنامه دهخدافنی . [ ف ُ نی ی ] (ع اِ) ج ِ فناء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فِناء شود.
فنگلغتنامه دهخدافنگ . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که دارای 295 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصولش غله ،چغندر و لوبیاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فنیلغتنامه دهخدافنی . [ ف َن ْ نی ] (ص نسبی ) منسوب به فن . آنچه مربوط به فن و صنعت و هنرباشد: کارگاه فنی . دانشکده ٔ فنی . || کسی که کارهای هنری و صنعتی کند: کارگر فنی . مدیر فنی .
فنیدقلغتنامه دهخدافنیدق . [ ف ُ ن َ دِ ] (اِخ ) از اعمال حلب و معروف به تل السلطان است و در پنج فرسخی حلب است . (از معجم البلدان ). موضعی به حلب . (منتهی الارب ).
فنیلغتنامه دهخدافنی . [ ف ُ نی ی ] (ع اِ) ج ِ فناء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فِناء شود.