فحویلغتنامه دهخدافحوی . [ ف َح ْوا ] (ع اِ) معنی سخن و مضمون و روش آن . (منتهی الارب ). معنی . (دستور اللغة). مدلول . مفاد. تفسیر. تأویل . مراد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فحواء شود.
فهوانیةلغتنامه دهخدافهوانیة. [ ف َهَْ ی َ ] (ع اِمص ) خطاب حق بطریق مکافحة در عالم مثال . (تعریفات ). فَوانیة.
فهودلغتنامه دهخدافهود. [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یوزان : آنچه لایق اردو بوده با حرم فرستادند و قومی به اصحاب فهود و جوارح دادند. (جهانگشای جوینی ).
ناملغتنامه دهخدانام . [ مِن ْ ] (ع ص ) نما المال نموا، زاد و کثر، فهو نام . نماالانسان ، سمن ، فهو نام . (معجم متن اللغة). رجوع به نامی شود.
لفحلغتنامه دهخدالفح . [ ل َ ] (ع مص ) به شمشیر زدن کسی را. (منتهی الارب ). ضربتی سبک زدن . (تاج المصادر). || سوختن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). سوختن آتش و گرما و سموم . لَفَحان . قال الاصمعی : ماکان من الریح لفح فهو حرّ و ماکان نفح فهو برد. (منتهی الارب ).
ساجملغتنامه دهخداساجم . [ ج ِ ] (ع ص ) ریزان . چکان . روان . جاری : سجم الدمع قلیلاً او کثیراً فهو ساجم . (اقرب الموارد).
زانلغتنامه دهخدازان . [ ن ِن ْ ] (ع ص ) مرد فاجر زناکار: زنی یزنی زناء فهو زان . (اقرب الموارد). رجوع به زانی شود.
فهوانیةلغتنامه دهخدافهوانیة. [ ف َهَْ ی َ ] (ع اِمص ) خطاب حق بطریق مکافحة در عالم مثال . (تعریفات ). فَوانیة.
فهودلغتنامه دهخدافهود. [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یوزان : آنچه لایق اردو بوده با حرم فرستادند و قومی به اصحاب فهود و جوارح دادند. (جهانگشای جوینی ).