فونسلغتنامه دهخدافونس . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی قندیل البحر است ، و ماذریون و تخم ماذریون را نیز نامند. (مخزن الادویه ).
فونش آبادلغتنامه دهخدافونش آباد. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابهر شهرستان زنجان که دارای 602 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ ابهر و قنات . محصول عمده اش غله ،بنشن و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
فانسلغتنامه دهخدافانس . [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از دلیران شهر هالیکارناس که در شرح لشکرکشی کمبوجیه به مصر نام او آمده است . (از ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 486).
ادفونسلغتنامه دهخداادفونس . [ اَ ] (اِخ ) اَدفونش . اذفونش . ادفنش . الفنس . گروهی از پادشاهان اروپا از جمله پادشاه ولایت لیون که در 1086 م . / 479 هَ . ق . مرابطین و بنی عباد با وی جنگ کردند.