فریقانلغتنامه دهخدافریقان . [ ف َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ فریق درحالت رفع. فریقین ، دو طرف . رجوع به فَریقَین شود.
فرقانلغتنامه دهخدافرقان . [ ف ُ ] (ع اِ) آنچه بدان فرق کنند میان حق و باطل . || شکافتگی دریا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ظرف . (اقرب الموارد). || فیروزی . (منتهی الارب ). نصر. (اقرب الموارد). || حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). برهان . (اقرب الموارد). || صبح . (منتهی الارب ) (اقرب المو
فرقانلغتنامه دهخدافرقان . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فَرْق ، به معنی رطل و پیمانه ٔ معروف مدینه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فَرْق شود.
فرکانلغتنامه دهخدافرکان . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین که دارای 40 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
فرکانلغتنامه دهخدافرکان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 56هزارگزی خاوری مشیز سر راه فرعی بافت به قلعه عسکر. ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیرو دارای 310 تن سکنه . از رودخانه مشروب می
فرقلغتنامه دهخدافرق . [ ف ُ ] (ع اِ) آنچه فرق کنند به وی میان حق و باطل . (منتهی الارب ). || ظرف . (اقرب الموارد). || (اِخ ) قرآن . (منتهی الارب ). فرقان . رجوع به فرقان شود.