فرسائیدنلغتنامه دهخدافرسائیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) فرساییدن . فرسودن . فرسوده کردن . رجوع به فرساییدن شود.
فرساییدنلغتنامه دهخدافرساییدن . [ ف َ دَ ] (مص ) فرسودن . (یادداشت به خط مؤلف ). فرسائیدن : نه گشت ِ زمانه بفرسایدش نه این رنج و تیمار بگزایدش . فردوسی . || فرسوده شدن : دو روز و دو شب روی ننمایداهمانا