فیوزfuseواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در مدارهای الکتریکی که در هنگام افزایش بیشازحد جریان، با قطع مدار، ایمنی آن را تأمین کند
فاز پراکندهdisperse phase, dispersed phaseواژههای مصوب فرهنگستانفازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد
ولتاژ فازphase voltage, phase-element voltageواژههای مصوب فرهنگستانولتاژ بین دو سر یک عنصر فاز (phase element)
فِسْقٌفرهنگ واژگان قرآننافرماني - خروج از محدوده اطاعت (فسق در اصل به معناي بيرون شدن هسته خرما از پوسته است، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرون رفته است )
فس فس کردنلغتنامه دهخدافس فس کردن . [ ف ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به کندی کاری را انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فس فس شود.
فِسْقٌفرهنگ واژگان قرآننافرماني - خروج از محدوده اطاعت (فسق در اصل به معناي بيرون شدن هسته خرما از پوسته است، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرون رفته است )