فقرالغتنامه دهخدافقرا. [ ف ُ ق َ ](ع ص ، اِ) فقراء. مردم مسکین و بی چیز. (یادداشت مؤلف ) : در انبارهای غله باز کردند و غلتها بریختند و بر فقرا و مساکین صرف کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). فقرا و تنگدستان را مراعات کن . (مجالس سعدی ). فقرا را به بی سروپایی معیوب گردانند
فقراءلغتنامه دهخدافقراء. [ ف ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فقیر. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسانی که حرفه ای ندارند یا صاحبان حرفه که حرفه ٔ آنها زندگیشان را کفایت نکند. (از اقرب الموارد) : لیطلق علی الفقراء و المساکین . (تاریخ بیهقی ). کهف الفق
فیقرالغتنامه دهخدافیقرا. [ ] (معرب ، ص ) کلمه ٔ یونانی است و به معنی تلخ است ، و ایاره ٔ فیقرا را ازآن رو بدین نام خوانند که جزو عمده ٔ آن صبر است . (یادداشت مؤلف ). اصل این ایارج صبر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). مراد از آن صبر سقوطری است . (فهرست مخزن الادویه ). ایارج فیقرا مرکبی از ادویه ٔ
فقرافرهنگ فارسی معین(فُ قَ) [ ع . فقراء ] (اِ. ص .) جِ فقیر؛ 1 - تهی دستان ، تنگ دستان . 2 - عارفان ، درویشان .
بی فکرانهدیکشنری فارسی به انگلیسیheadlong, hasty, heady, mindless, mindlessly, rote, tactlessly, thoughtless, unthinkingly, whirlwind