فیشوشةلغتنامه دهخدافیشوشة. [ ف َ ش َ ] (ع اِمص ) سستی و فروهشتگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فسوسیلغتنامه دهخدافسوسی . [ ف ُ ] (ص نسبی ) افسوسی . مسخره . مستهزء. هزال . دلقک . (یادداشت بخط مؤلف ) : به بخشش نباشد ورا دستگاه فسوسی بخواند بزرگش ، نه شاه . فردوسی .مر مؤذن را چون نانی دشوار دهی ؟مر فسوسی را دینار جز آسان ن
فسوسالغتنامه دهخدافسوسا. [ ف ُ ] (صوت ) دریغا. ای افسوس . واحسرتا. (یادداشت بخط مؤلف ) : کاش من از تو برستمی بسلامت آی فسوسا، کجا توانم رستن ؟رابعه ٔ قزداری .