فیشیهلغتنامه دهخدافیشیه . [ شی ِ ] (فرانسوی ، اِ) مجموعه ٔ فیش ها. || جعبه یا قفسه ٔ محتوی فیش . برگه دان . (فرهنگ فارسی معین ).
فسحلغتنامه دهخدافسح . [ ف َ ] (ع اِ) چک مسافران که از سلطان گیرند. (منتهی الارب ). جوازمانندی برای سفر. (از اقرب الموارد). || (مص ) فراخ گردانیدن جهت کسی جای را. (منتهی الارب ). فراخ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغه ٔ زوزنی ). جای بازکردن برای کسی در مجلس . (از اقرب الموارد). || چک نو
فسحلغتنامه دهخدافسح . [ ف ِ ] (اِخ ) فصح . (فرهنگ فارسی معین ). از اعیاد مسیحی ها و یهود است . رجوع به فصح شود.
فسحلغتنامه دهخدافسح . [ ف ُ ] (ع ص ) رجل فسح ؛ مرد گشاده سینه . (منتهی الارب ). واسعالصدر. (اقرب الموارد).
فسحلغتنامه دهخدافسح . [ ف ُ س ُ ] (ع ص ) جای فراخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مَفارةٌ فُسُح ٌ؛ بیابان وسیع. (از اقرب الموارد).
برگه دانفرهنگ فارسی عمیدجای قرار دادن برگهها؛ جعبه یا قفسهای که برگهها بهترتیب در آن قرار داده میشود؛ فیشیه.
فیشلغتنامه دهخدافیش . (فرانسوی ، اِ) کاغذ یا مقوایی که مطلبی روی آن یادداشت شود تا بعداً مورد استفاده قرار گیرد. معمولاً فیشها را به ترتیب الفبائی تنظیم کنند و در جعبه های مخصوص (فیشیه ) جا دهند. برگه .وریقة. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فیشیه شود.
برگه دانلغتنامه دهخدابرگه دان . [ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) جای قرار دادن برگه ها. این کلمه بجای کلمه ٔ فیشیه پذیرفته شده است . (لغات فرهنگستان ).