لغتنامه دهخدا
فلی . [ ف َل ْی ْ ] (ع مص ) زدن سر کسی را به شمشیر. (منتهی الارب ). زدن کسی را به شمشیر. (اقرب الموارد). || جستن شپش را در سر کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شپش جستن در لباس کسی . (از اقرب الموارد). || نیکو فکر کردن در شعر و معانی غریب برآوردن . (منتهی الارب ). تدبر