فیلگونلغتنامه دهخدافیلگون . (ص مرکب ) پیلگون . (فرهنگ فارسی معین ). به رنگ فیل . فیل رنگ . || دارای جثه ای شبیه فیل . فیل مانند. فیلوار.
فیلونلغتنامه دهخدافیلون . [ لُن ْ ] (اِخ ) در قرن دوم میلادی میزیست . از مردم فنیقیه بود و چون تألیفات خود را به زبان یونانی نوشت به یونانی معروف گشت . کتاب او در تاریخ فنیقیه است و به نام یکی از حکمای قدیم فنیقیه سان خود خونیاتن نام دارد. از کتاب او قسمتهایی باقی مانده است که مربوط به خلقت و
فليوندیکشنری عربی به فارسیطفلي که در موقع تعميد به پسر خواندگي روحاني شخص در ميايد , فرزند خوانده , بچه تعميدي , پسر تعميدي , مرد تعميدي
فیللغتنامه دهخدافیل . (معرب ، اِ) پیل . پستانداری است عظیم الجثه که راسته ٔ خاصی بنام راسته ٔ فیلان را به وجود می آورد. در راسته ٔ فیلان امروز فقط دو گونه موجود است ، یکی فیل آسیایی یا هندی و دیگر فیل افریقایی . قد فیلهای هندی از افریقایی کوچکتر و گوشها و عاج آنها نیز کوچکتر است . به طورکلی