فینقلغتنامه دهخدافینق . [ ف َ ن َ ] (ع ص ) اشتر نر یا هر حیوان نرینه . (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) ستاره ای روشن که جزء برج ثور است . (یادداشت مؤلف ).
چفنکلغتنامه دهخداچفنک . [ چ ُ / چ َ ن َ ] (اِ) مرغی است درازگردن که آن را کاروانک خوانند. (برهان ).کاروانک و بوتیمار. (ناظم الاطباء). چفتگ . چکرنه . مرغ درازگردنی که غالباً در کنار آب نشیند و او را با چرغ و باز شکار کنند. و رجوع به چفتک و چکرنه شود.
فنقلغتنامه دهخدافنق . [ ف ُ ن ُ ] (ع ص ) جاریة فنق ؛ دختر نازپرورده ٔ نازک اندام . || ناقة فنق ؛ شتر ماده ٔ جوانه ٔ فربه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ، اِ) ج ِ فنیق . (منتهی الارب ). اقرب الموارد در این مورد به سکون ثانی ضبط کرده است .
فینقونلغتنامه دهخدافینقون . [ ] (اِخ ) به یونانی خَل ّ است که به فارسی سرکه نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
فینقونلغتنامه دهخدافینقون . [ ] (اِخ ) به یونانی خَل ّ است که به فارسی سرکه نامند. (فهرست مخزن الادویه ).