فیوزfuseواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در مدارهای الکتریکی که در هنگام افزایش بیشازحد جریان، با قطع مدار، ایمنی آن را تأمین کند
فاز پراکندهdisperse phase, dispersed phaseواژههای مصوب فرهنگستانفازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد
ولتاژ فازphase voltage, phase-element voltageواژههای مصوب فرهنگستانولتاژ بین دو سر یک عنصر فاز (phase element)
فیوزلغتنامه دهخدافیوز. (انگلیسی ، اِ) سیم فلزی که در مسیر جریان برق تعبیه کنند، اگر جریان بسیار قوی و خطرناک باشد سیم مزبور ذوب میشود و جریان را قطع میکند. (فرهنگ فارسی معین ).
فیوزفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای برای حفاظت مدارهای الکتریکی که در هنگام عبور جریان الکتریکی قوی، مدار را قطع میکند.
فیوزفرهنگ فارسی معین[ انگ . ] (اِ.) اسبابی که جهت جلوگیری از عبور جریان شدید الکتریسته در یک مدار به کار می رود. ؛~ پراندن کنایه از: حیرت زده شدن .
فیوزfuseواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در مدارهای الکتریکی که در هنگام افزایش بیشازحد جریان، با قطع مدار، ایمنی آن را تأمین کند
فیوزلغتنامه دهخدافیوز. (انگلیسی ، اِ) سیم فلزی که در مسیر جریان برق تعبیه کنند، اگر جریان بسیار قوی و خطرناک باشد سیم مزبور ذوب میشود و جریان را قطع میکند. (فرهنگ فارسی معین ).
فیوزفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای برای حفاظت مدارهای الکتریکی که در هنگام عبور جریان الکتریکی قوی، مدار را قطع میکند.