فیکالغتنامه دهخدافیکا. (اِ) در رامسر و شهسوار به درخت بید گفته میشود. (فرهنگ فارسی معین ). فک . فیک .
فقأیلغتنامه دهخدافقأی . [ ف َ آ ] (ع ص ) شترماده ٔ حقوه زده که کمیز نتواند کرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فیکارودلغتنامه دهخدافیکارود. (اِخ ) نام یکی از رودخانه های محلی مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 24 و 41 از ترجمه ٔ فارسی ).
فیکارودلغتنامه دهخدافیکارود. (اِخ ) نام یکی از رودخانه های محلی مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 24 و 41 از ترجمه ٔ فارسی ).