عقابلغتنامه دهخداعقاب . [ ع ِ ] (ع اِمص ، اِ) عذاب و شکنجه و پاداش بدی . (دهار). جزای بدی ، و آن در پی گناه باشد، و گویند آن محنت و عذابی است که به دنبال ارتکاب گناه ، در آخرت دامنگیر انسان می شود. (از اقرب الموارد). تنبیه و سیاست . (ناظم الاطباء). ضد ثواب . (اساس الاقتباس طوسی ). عقوبت . (مه
چکابلغتنامه دهخداچکاب . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 10 هزارگزی شمال خاوری فریمان و4 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ قدیمی مشهد به فریمان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و <span class="hl" dir="lt
عکابلغتنامه دهخداعکاب . [ ع ِ ] (ع اِ) اسم جمع است مر عنکبوت را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عنکبوت شود.
قابل درکدیکشنری فارسی به انگلیسیcognizable, comprehensible, evident, intelligible, palpable, plain, understandable
قابلیت درکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن قابلیت درک، سادگی، صراحت، سرراستی انسجام منطقی وضوح، روشنی، شفافیت تفهم
قابل درکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ک، مفهوم، قابلفهم، فهمیدنی، دریافتنی، معقول، عقلایی، همهفهم، عامهفهم، ساده، ملموس، آسان معلوم، روشن، واضح، عریان، شفاف، صریح خوانا، بدیهی، دانسته، معنیدار قطعی، مشخص ساده و بیپیرایه
قابلغتنامه دهخداقاب . (اِخ ) قریه ای است در خاک مصر در طرف چپ رود نیل به فاصله ٔ بیست ونه هزارگزی جنوب شرقی «اسنه » و در نزدیکی خرابه های شهر قدیمی که به زبان قبطی «نخب » و به زبان یونانی «التیه » نامیده میشود قرار دارد. دارای آثار عتیقه و بعضی قبور قدیمه حاوی سردابه هائی است . (از قاموس الا
قابلغتنامه دهخداقاب . (اِخ ) واحه ای است واقع در میان صحرا در نوبه ٔ آفریقا در جانب غربی «دنقله » و در چهل وپنج هزارگزی ساحل نیل ، طول آن از شمال به جنوب یکصدوهفتادهزارگز است و چون ارتفاع سطح آن کمتر از نیل است با احداث جداولی از نیل آن را معمور و مسکون ساخته اند. عمران و آبادی آن سابقاً بیش
قابلغتنامه دهخداقاب . (ترکی ، اِ) خوان طعام و در مصطلحات نوشته که قاب لفظ ترکی است . (بهار عجم ). به معنی آوند و ظرف و چون طبق ظرف طعام است آن را قاب نیز گویند. (آنندراج ). ظرف بزرگ بی دیواره از مس یا چینی و غیره برای پلو و مانند آن . در ترکی به معنی مطلق ظرف و در فارسی دوری بزرگ کوچکتر ازلن
قابلغتنامه دهخداقاب . (ع اِ) اندازه . مقدار. (مهذب الاسماء) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || مابین قبضه ٔ کمان و خانه ٔ کمان . (غیاث ). میان قبضه و گوشه ٔ کمان . (منتهی الارب ). خانه ٔ کمان . (دهار).- قاب قوسین .
قابلغتنامه دهخداقاب . [ قاب ب ] (ع اِ) سیم (سوّم ) سال . (مهذب الاسماء). دو سال بعداز سال جاری . || سال آینده . (آنندراج ).
دقابلغتنامه دهخدادقاب . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
حجرالعقابلغتنامه دهخداحجرالعقاب . [ ح َ ج َ رُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) حجرالنسر. حجرالبشر. حجرالیسر. اکتمکت . حجر البحری . حجرالبهت . حجرالولادة. حجرالماسکة. حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب گوید: حجر عقاب مانند دانه ٔ خرمای هندی است در آشیان عقاب میباشد چون عقاب ماده را خایه نهادن دشوار باشد جهت آسانی آ
عقابلغتنامه دهخداعقاب . [ ع ِ ] (ع اِمص ، اِ) عذاب و شکنجه و پاداش بدی . (دهار). جزای بدی ، و آن در پی گناه باشد، و گویند آن محنت و عذابی است که به دنبال ارتکاب گناه ، در آخرت دامنگیر انسان می شود. (از اقرب الموارد). تنبیه و سیاست . (ناظم الاطباء). ضد ثواب . (اساس الاقتباس طوسی ). عقوبت . (مه
حسن شقابلغتنامه دهخداحسن شقاب . [ ح َ س َ ش ُ ] (اِخ )دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. جلگه و معتدل است . 399 تن سکنه ٔ شیعه ٔ فارسی زبان دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span
پی قابلغتنامه دهخداپی قاب . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. واقع در 5 هزارگزی جنوب قصر قند و 1 هزارگزی خاور راه مالرو قصر قند به چاه بهار. دارای 25 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائ